۱۳۹۵/۰۶/۱۶

غلجاییان، نادر افشار، و ابدالیان (۱۷۰۹ تا ۱۸۲۶)


حوالی سال 1707 در قندهار یک حالت هرج و مرج حاکم بود.  از یک جانب شیعه های صفوی و از جانب دیگر سنی های بابری هند در تلاش استقرار تسلط شان بار بار به قندهار حمله ور میشدند.  هنگامی که قندهار تحت تسلط صفویان بود، گرگین خان حاکم قندهار میرویس خان هوتکی بزرگ قومی قندهار را به نسبت شکی که به وی داشت، به حیث زندانی به اصفهان فرستاد.  وی اجازه یافت تا با شاه سلطان حسین ملاقات هایی داشته باشد و از طریق او اجازه بدست آورد تا برای انجام مراسم حج به مکه برود.

در مکه میرویس هوتک فتوای شورش بر علیه حاکمان ظالم شیعۀ صفوی که تلاش داشتند مردم را تحت فشار شیعه بسازند حاصل کرد.  پس از بازگشت به قندهار از راه اصفهان میرویس خان باعث میشود تا قسمت زیاد نیرو های صفوی ها خارج از قندهار به جنگ فرستاده شوند.  در این هنگام وی گرگین خان را دعوت کرد و در جریان دعوت محافظان و خود گرگین خان را به قتل رساند.[۱]  صفویان نخست از راه مذاکره خواستند تا میرویس خان را متقاعد بسازند تا از سرکشی دست بکشد اما مذاکرات راه به جایی نبرد و لشکر صفوی تحت فرمان خسرو خان به جنگ میرویس رفت.  در جنگ میرویس خان شکست خورد و به قندهار عقب نشینی کرد و توسط نیرو های خسرو محاصره شد.  میرویس محاصرۀ نیرو های صفوی را در هم شکست و حاکم سرزمین قندهار بزرگ شد که به استثنای ابدالیان هرات پشتیبانی اقوام دیگر به شمول پشتون های بلوچستان امروزی را با خود داشت.

پس از مرگ میرویس در سال 1715 برادرش میر عبدالله به قدرت رسید و پس از مدتی محمود پسر میرویس کاکایش میر عبدالله را به قتل رساند چون او تصمیم داشت حاکمیت صفویان را پذیرا شود.  در این هنگام ابدالیان هرات آزادی خود را اعلان کردند و نیرو های فرستاده شدۀ صفویان را شکست دادند.  سپس در جنگ فراه ابدالیان از غلجاییان شکست خوردند.  محمود به ایران حمله‌ور شد اما در کرمان از لشکر صفویان تحت فرمان لطف علی شکست خورد. بار دوم پس از آنکه لطف علی زندانی شد و چشمان برادرش کشیده شدند، محمود به ایران حمله کرد و این بار پس از محاصره، اصفهان را گشود و در 1725 شاه حسین صفوی تاجش را تسلیم محمود کرد.[۲]   

کمتر از سه سال پس از گشودن اصفهان شاه محمود از جهان رفت و پسر کاکایش اشرف که پدرش عبدالله به دست محمود به قتل رسیده بود، به قدرت رسید.  اشرف پادشاه توانا بود اما شرایط طوری پیش آمد که ادارۀ آن حتی برای یک مرد توانا مشکل بود.[۳]  از یک جانب روس ها و از جانب دیگر امپراطوری عثمانی به قصد گشودن ایران لشکر کشی کردند و اشرف پس از شکست های نخستین هر دو لشکر مهاجم را متوقف ساخت و با ایشان معاهدات صلح انعقاد کرد.  پس از پنج سال حکومت سرانجام اشرف خان در جنوری سال 1730 در برابر تهماسب قلی خان، که بعد ها ملقب به نادر افشار شد، شکست خورد و هنگام فرار توسط حاکم بلوچستان به قتل رسید.

در جریان هفت سال حکمرانی افغان ها بر ایران بیشتر از یک سوم نفوس از دست رفت، بهترین ایالت های ایران به دشت تبدیل شدند، عمارات بلند که مایۀ افتخار ایران بودند به گرد و خاک تبدیل شدند، کشاورزی متوقف شد، کانال های آبیاری خشک شدند، و بخش بزرگ عمارات دولتی تخریب شدند... افغان ها در جنگ توانایی بهتر داشتند تا در حکمرانی.[۴]

محمود هوتکی زمانی که بار دوم به ایران حمله ور شد، برادر خود میر حسین هوتکی را حکمران قندهار گماشت.  پس از مرگ اشرف فرمانروایی افغان ها در ایران به پایان رسید اما قسمت زیاد افغانستان تا حملۀ نادر افشار به قندهار در سال 1738 تحت ادارۀ میر حسین هوتکی باقی ماند.

نادر افشار به گزارش جورج بروس مالیسون سردستۀ دزدان حرفه ای بود که از جانب کاکایش رانده شده بود.  شاه تهماسب صفوی او را بخشید تا از افرادش برای براندازی حکومت هوتکی ها استفاه کند.  پس ازبخشش و بازگشت وی در نخستین فرصت کاکای خود را به قتل رسانید، و قلعۀ او را تصرف کرد.  بار دیگر مورد بخشش شاه قرار گرفت.[۵]  نادر افشار در سال 1731 پس از شکست دادن اشرف خان و استقرار قدرت اش در خراسان، مازندران، سیستان، و کرمان، تهماسب شاه صفوی را به تخ و پس از استقرار قدرت اش شاه تهماسب را خلع صلاحیت کرد و بجایش کودک اش شاه عباس را به تخت نشاند.  نادر افشار به قصد تسخیر بغداد با ترک ها جنگید اما شکست خورد.  دو سال بعد بار دیگر به بغداد حمله کرد و پس از گشودن بغداد، ارمنستان، و گرجستان را تصرف کرد. 

پس از مرگ شاه عباس صفوی در سال 1736 وی بصورت رسمی خود را نادر شاه خواند و بر تخت سلطنت نشست.  وی از میر حسین هوتکی خواست تا به اصفهان برود فرمانروایی او را به رسمیت بشناسد و قندهار را به حیث حکومت مطلقه تابع اصفهان اداره نماید.  اما میرحسین که معتقد بود آزادی بهترین نعمت است، با مشورۀ اقارب این پیشنهاد را رد کرد و مقدمات دفاع از قندهار را روی دست گرفت.  نادرشاه با لشکر صدهزار نفری به قصد تسخیر افغانستان و هند به راه افتاد.  هرات و فراه را بدون جنگ تسخیر کرد و با درک دشواری گشودن شهر قدیم قندهار که از دو طرف با کوهستانها  و از دو جانب دیگر با دیوار ها و برج ها دفاع میشد، در کنار قندهار شهرکی بنام نادرآباد بنا کرد و قندهار را برای مدت یک سال محاصره کرد.  در جریان یک سال پسر و ژنرالان نادر شاه جنوب غرب و شمال افغانستان را تا بلخ و جنوب رود آمو گشودند و ازبک های حاکم آن مناطق را شکست دادند.

پس از بازگشت قسمتی از نیرو ها از مناطق دیگر نادر شاه حملۀ خود را بالای قندهار آغاز کرد.  روز دوم حمله نیرو های نادرشاه قادر شدند برج های دفاعی شهر را با بالا رفتن از کوه تصرف کنند.  میر حسین با مدافعان قندهار به قلعۀ غیرقابل تسخیر در قلۀ تپه عقب نشینی کرد و از آنجا به نادرشاه پیشنهاد مصالحه فرستاد.  نادرشاه که از یک جانب در فکر تسخیر هند بود و از جانب دیگر از دلیری مدافعان قندهار متاثر شده بود، بهتر دانست تا جنگجویان قندهار را در حمله اش به هند در کنار خود داشته باشد و در بدل سپاه قوی پیروانش، میر حسین را به حیث استاندار قندهار گماشت.

نادر شاه از قندهار به غزنی و از آنجا به سمت کابل روانه شد.  پس از گشودن کابل و استقرار قسمتی از نیرو هایش در آنجا به سمت پشاور روانه شد.  هنگام گشودن هرات، فراه، قندهار، غزنی، و کابل نیرو های افغان به سپاه نادرشاه پیوستند.  نادرشاه به نیرو های افغان حتی در برابر نیرو های خودش اعتماد داشت و در گشودن هند نخست دلیری این نیرو ها را به آزمایش گذاشت.[۶]   وی نخست شرایط قبایل سرحدی افغانستان را رد کرد اما ایشان مانع حرکت نیرو های شدند و در حملات شان عدۀ ای از سربازان او را به قتل رسانیدند.  نادرشاه ناگذیر شرایط ایشان را پذیرفت و تعداد زیاد ایشان به لشکر وی پیوستند و نادر با گذشتن از سرحد به ترتیب پشاور، لاهور، و دهلی را تصرف کرد.  در راه بازگشت وی در سند، بخارا، و خوارزم حکومت های مطلقه ایجاد کرد و به مشهد رفت و آنجا را پایتخت امپراطوری خود ساخت.
نادر شاه پس از تقبل شکست در برابر لزگین ها (ساکنان مرز جنوبی داغستان و مرز شمال شرقی آزرباییجان) به پسرش رضا قلی شک کرد و چشمانش را درآورد.  وی در سالهای بعدی پس از جنگهایی در آسیای صغیر بر نیرو های فارسی خود شک کرد و میخواست ظالمانه همۀ شان در از دم تیغ بگذراند.  در چنین احوال نادر شاه در ماه جون سال 1747 توسط امرای فارس به قتل رسید.[۷]


پس از مرگ نادر هرج و مرج سراسر امپراطوری را فرا گرفت و در چنین احوال افغان ها تصمیم ایجاد کشوری جداگانه گرفتند.  تجربه نشان داده بود که تفرقه میان اقوام ساکن افغانستان باعث حکمرانی دیگران بر سرزمین شان شده بود و به همین دلیل سران افغان، که برای طرح و تصویب قانون برای ملت گردهمایی داشتند، سوگند یاد کردند که متحد باقی بمانند.  سران سپس نورمحمد حاکم وقت را خلع صلاحیت کردند و برای انتخاب بهترین روش تنظیم یک حکومت معیاری برای ادارۀ افغانستان، در پنجاه و پنج کیلومتری شهر قندهار در قریۀ نادرآباد تشکیل جلسه دادند.[۸]

در جریان جلسه شاملین تلاش داشتند هر کدام شخص مورد نظر خود را برای زعامت ملت به پادشاهی برساند و این باعث ایجاد چالش شده بود.  در اخیر درویش زیارت که یک مرد روحانی بود بلند شد و با قرار دادن خوشۀ گندم بر سر احمد خان سدوزی گفت: این همه سخن بیهوده برای چی؟  خداوند احمد خان را شخصی به مراتب بهتر از هریک شما ها آفریده  است.  خواست خدا را در نظر گیرید ورنه گرفتار غضب خدا خواهید شد.  به این ترتیب احمد خان سدوزی (احمد شاه ابدالی) به صفت نخستین پادشاه کشور تازه بنا نهاده شدۀ افغانستان برگزیده شد.[۹]  بعد ها بنا به خواست خودش لقب او از ابدالی به درانی تبدیل شد.

پس از دریافت لقب شاهی احمد شاه کاروان حاوی عایدات گمرکی نادرشاه را که با قریب دو کرور پول و زیورات از قندهار میگذشت توقف داد، همه دارایی های آن را مصادره کرد و میان کارکنان دولتی و سربازان خود تقسیم نمود.  در جریان سال آینده لشکر بزرگی تشکیل داد و برای گشودن کابل روانه شد.  اما از آنجا که در بالاحصار کابل نیروی بزرگی از زمان نادرشاه وجود داشت، احمد شاه بهتر دانست راه مذاکره را در پیش گیرد.  وی با باشندگان به توافق رسید و وعده سپرد که بزرگان آن ها در دولت پست های رسمی داشته باشند و در هر مسالۀ دیگر ایشان حقوق مساوی با همگان داشته باشند.  به این ترتیب کابل بدون اندکترین مقاومت به سرزمین های تحت ادارۀ احمد شاه اضافه شد.
پس از کابل احمد شاه نخست پشاور و سپس لاهور را گشود و از آن جا به سوی هند به قصد جنگ با احمد شاه گورگانی، شاه مغولی هند روانه شد.  اما شاه مغول پیشنهاد صلح داد و احمد شاه برای استقرار حاکمیت اش در سرزمین های تازه بدست آمده معاهدۀ صلح را در سال 1750 امضا کرد.  بر اساس این معاهده سرزمین های تحت ادارۀ نادرشاه به سرزمین افغانستان ملحق شدند و سرزمین های واقع شده به سمت چپ رود سند مربوط امپراطوری مغول هندی شدند.

پس از بازگشت به قندهار احمد شاه برنامۀ سوء قصد به جانش را از جانب نورمحمد حاکم مخلوع خنثی کرد و او را با سران اقوام شامل در دسیسه، و ده ده نفر از هر قوم اعدام کرد.  به تعقیب آن احمد شاه هرات را پس از یک محاصرۀ چهارده ماهه گشود و حاکمیت خود را در آنجا استحکام بخشید.

دو لشکر یکی از مشهد و دیگری از هرات تحت فرمان تیمور میرزا به قصد گشودن شهر ها همدیگر روانه شدند و پس از یک برخورد لشکر مشهد شکست خورد. احمد شاه سدوزی، درویش علی خان هزاره را بر حکومت هرات گماشت و خودش با باقیماندۀ لشکر به لشکر شهزاده تیمور میرزا پیوست و شهر مشهد را محاصره کرد.[۱۰]   پس از یک محاصرۀ طولانی که تلفاتی در قبال داشت سرانجام برای ختم محاصره پیشنهاداتی از جانب احمد شاه، به شمول آزادی پسرش که پس از مرگ نادرشاه در ایران زندانی بود، قبول شدند.  احمد شاه محاصرۀ مشهد را پایان داد و به قصد محاصرۀ نیشاپور روان شد.

محاصرۀ نیشاپور در اثر مقاومت شدید و فرارسیدن زمستان بیش از حد شدید تبدیل به یک فاجعه شد و هزاران جنگجوی احمد شاه از شدت سرما جان باختند.  در راه عقب نشینی به هرات رده هایی از جنگجویان و حیوانات مرده از لشکر احمد شاه به جا میماند و هنگام گذشتن از روی یخ های هریرود، یخ آن زیر وزن جنگجویان شکست و هزاران جنگجوی دیگر از بین رفتند.  هنگام رسیدن به هرات از لشکر قدرتمند احمد شاه جز چند تن که بیشتر به اسکلیت شباهت داشتند تا به جنگجو، باقی نمانده بود.[۱۱]  درویش علی حاکم هرات با دیدن ضعف احمد شاه در صدد دستگیری وی و غصب قدرت شد اما احمد شاه او را زندانی ساخت.  پس از دادن حکومت هرات به شهزاده تیمور میرزا خودش راهی قندهار شد تا لشکر تازه نفس دیگری آماده سازد.

پس از یکسال احمد شاه با یک لشکر تازه نفس بار دیگر نیشاپور را محاصره کرد.  این بار لشکر افغان با خود اسلحۀ بزرگی را حمل کرده بودند که جابجا ساختن آن یک ماه وقت گرفت و مرمی پرتاب شدۀ آن بیشتر از سی سیر (472 پوند) وزن داشت.  نخستین پرتاب از این اسلحۀ صدمۀ غیر قابل باور بر دیوار و خانه های نیشاپور وارد کرد و خود اسلحه با نخستین پرتاب منفجر شد.  اما نیشاپوریان بیخبر از انفجار اسلحه از صدمۀ بیش از حد آن هراسان شده و نمایندگان خود را فرستاده تسلیم شدند.[۱۲]

پس از آن احمد شاه به قصد گشودن مشهد روان شد و در جنگ خونین کاخک پیروز شد و پس از محاصرۀ طویل با حکمران مشهد مصالحه کرد و قرار شد از او در بدل حکومت مطلقۀ احمدشاه در مشهد پشتیبانی کند.

احمد شاه به هرات بازگشت و لشکری را تحت فرمان بیگی خان فرستاد و سرزمین های میمنه، اندخوی، آقچه، شبرغان، سرپل، بلخ، خلم، بدخشان، و بامیان را تحت فرمان خود آورد و خودش به قندهار برگشت.[۱۳] 

در هند پس از مرگ اورنگزیب امپراطوری هند فروپاشید و مراتهای مهاراشتر با استحکام قدرت شان از دیگران باج میگرفتند.  احمد شاه پس از یک سلسله جنگ های دیگر، برای دفع خطر مراتها به هند روانه شد و جنگ مشهور پانی پت رخ داد.  در این جنگ هشتادوپنج هزار لشکریان احمد شاه باید از رود خروشان بار عبور میکردند و با لشکر یکصدوده هزار نفری مراتها مقابله میکردند.  لشکریان از این کار ابا میرورزیدند و دو تن از سران لشکر بنامهای دلاورخان و زال بیگ از امر مستقیم احمد شاه سرپیچی کردند.  احمد شاه با دیدن این حالت خودش با اسب و محافظانش وارد آب شد و لشکر به تعقیب وی روان شدند.  جنگ به حدی شدید بود که عبور سپاهیان زیر تیراندازی مراتها پر از مرده انسان و اسب شد و سرخی خون کشته شدگان دریا را سرخ ساخته بود اما سپاهیان زنده مانده که از رود عبور کردند چنان تشنۀ انتقام بودند که لشکر مراتها را سخت شکست و فرار دادند.


احمد شاه امپراطوری بزرگی را بنا نهاد و میراث گذاشت و پس از آنکه پسرش تیمور میرزا را به حیث جاگزین خود گماشت و از سران رضاییت گرفت، در اثر بیماری در سال 1773 در قندهار افغانستان از جهان رفت.

تیمور میرزا پایتخت افغانستان را از قندهار به کابل انتقال داد.  با وجود که پیش از این قندهار به حیث پایتخت افغانستان شناخته میشد اما احمد شاه هم صرف در خزان و زمستان به قندهار میرفت و بهار و تابستان را در کابل سپری میکرد.  وی در زمان خود نیرو های اسب سوار قزلباش را تنظیم نمود و شامل لشکر خود ساخت.  از تمام جنگ هایی که در زمان تیمور رخ داد، خودش تنها دوبار فرماندهی لشکر را به عهده داشت.  بار نخست در جنگ برای سرکوب نمودن شورش سند که در آن با وجود موفقیت در جنگ پس از بازگشت اش بار دیگر حاکم سند آزادی خود را اعلان کرد و تا ختم حکمرانی تیمور آزاد ماند.  بار دوم زمانی که بلخ و آقچه زیر اثر بخارا و سمرقند از اطاعت شاه سر باز زدند و حاکمان انتصابی تیمور شاه را برون راندند، تیمور با لشکرش راهی آن سمت شد اما مخالفت های داخلی لشکرش باعث به درازا کشیدن حمله به بلخ شد و سرانجام این مخالفت ها باعث شد که تیمور شاه با بلخ از راه مصالحه پیش آید که بر اساس آن تیمور از میان چند تن که از جانب مردم بلخ برای امارت پیشنهاد میشدند یکی را انتخاب میکرد.  پس از این مصالحه تیمور به کابل بازگشت.

در جریان دیدار سالانۀ تیمور از پشاور در سال 1792 از جانب عده از پشاوریان شورشی به رهبری ارسلا خان مورد سوء قصد قرار گرفت اما نجات یافت.  ارسلا خان موفق به فرار شد.  تیمور شاه در دربار خود بیان کردکه در قسمت ارسلا خان گاهگاهی سختگیر بوده است و نماینده ای را با قرآن مهر شده نزد او فرستاد و عهد سپرد که او را بخاطر حمله ای که سازماندهی کرده بود بخشیده است و از او خواست به پایتخت بازگردد.  ارسلا خان به کابل رفت و در همان روز رسیدن به کابل گلویش را بریدند.  سپس تیمور شاه حکم قتل عام مردم پشاور را صادر کرد که در شورش حصه داشتند.  حکم او بخوبی اجرا شد و شدت کشتار به حدی بود که شهر پشاور تقریبا از سکنه خالی شد چون بیشتر مردم از ترس جان شان مهاجرت کردند.  در جریان سال بعدی تیمور شاه در اثر بیماری شدید درگذشت اما باور بر آن است که یکی از زنان حرم اش، خواهر سردار پوپلزی که با او مخالفت داشت به او زهر خورانده بود.

زمان شاه، شاه محمود، شاه شجاع، علی شاه، و ایوب شاه، شاهان دیگر سلسلۀ درانی بودند که پس از تیمور به قدرت رسیدند.  جنگ های خونین بین برادران بر سر قدرت رخ داد و شاه ایوب برای بدست آوردن قدرت برادر خود را به قتل رسانید. 

با وجود تشکیل افغانستان به حیث یک کشور مستقل، ایرانیان به کوشش های خود برای استقرار قدرت شان به افغاستان دست نکشیدند.  آخرین تلاش های ایران برای استقرار قدرت شان در افغانستان در زمان فتح علی شاه قاجار رخ داد.   در حوالی 1800 که پسران تیمور شاه در کشمکش ها برای بدست آوردن قدرت مصروف بودند هرات بار بار توسط نیرو های ایران محاصره شد.  در این زمان حاجی فیروز به حیث شهزادۀ مستقل هرات انتخاب شده بود.  در جریان شانزده سال حکمرانی او بر هرات به نسبت فرمانروایی عادلانۀ خود او توانسته بود دوستی و احترام تمام طبقات مردم را بدست آورد.  دسیسه هایی که بر ضد او طرح‌ریزی میشدند به استثنای تهاجم ناکام قیصر میرزا و آنهایی که تقریبا همه ساله از جانب فتح علی شاه قاجار حاکم ایران فرستاده میشدند و ادعا میکردند که هرات قسمتی از سرزمین ایشان است، چالش جدی ای را متوجه او نساخت.

حاجی فیروز همواره در برابر ادعای فتح علی شاه قاجار مبنی بر حق ادعای مشروعیت حکمرانی او بالای هرات ایستادگی میکرد و میگفت، همانگونه که شهزادگان افغانستان بر ایالات اصفهان، شیراز، یا کرمان به دلیل حکمرانی شاه محمود و شاه اشرف بر آن ایالات حق اقامۀ دعوا ندارند، ادعای فتح علی شاه قاجار بر هرات نیز مشروعیت ندارد.[۱۴]  فیروز خان زیر فشار های دوامدار فتح علی خان قاجار سرانجام از روی مجبوری از فتح خان کمک طلب کرد.  فتح خان با سربازان اش به هرات رفت و پس از مدت کوتاهی زمام امور را در هرات به دست گرفت و در جنگی که در سرحد ایران و افغانستان داشت نیرو های قاجار را شکست داد و مجبور به عقب نشینی کرد.  با وجودی که در آخر جنگ اسب فتح خان مورد اصابت قرار گرفت و به زمین افتاد، و نیرو های افغان نیر به فکر اینکه فتح خان کشته شده، بدون جمع آوری اسلحۀ بجا ماندۀ نیرو های قاجار به هرات عقب نشینی کردند.  سرانجام در سال 1840 در جریان بازی بزرگ میان بریتانیا و روسیه حکومت قاجار تحت در مقابل فشار بریتانیا خود را ناتوان یافت و از قصد تصرف هرات منصرف شد و هرات به حیث یک ایالت افغانستان باقی ماند.

پیش از حکومت دوم شاه شجاع در سال 1839، ایوب شاه آخرین شاه درانی بود که در سال 1819 به قدرت رسید.   در حکومت چهار سالۀ او کشمیر از دست رفت و فصل تازه ای در تاریخ افغانستان آغاز شد. 



[۱]   تاریخ افغانستان، از دوران قدیم تا جنگ ۱۸۷۸، جورج بروس مالیسون، فصل ششم، ص ۲۲۵.
[۲]   تاریخ افغانستان، از دوران قدیم تا جنگ ۱۸۷۸، جورج بروس مالیسون، فصل ششم، ص ۲۵۴.
[۳]   تاریخ افغانستان، از دوران قدیم تا جنگ ۱۸۷۸، جورج بروس مالیسون، فصل هفتم، ص ۲۵۵.
[۴]   تاریخ افغانستان، از دوران قدیم تا جنگ ۱۸۷۸، جورج بروس مالیسون، فصل هفتم، ص ۲۵۶.
[۵]   تاریخ افغانستان، از دوران قدیم تا جنگ ۱۸۷۸، جورج بروس مالیسون، فصل هفتم، ص ۲۵۹.
[۶]   تاریخ افغانستان، از دوران قدیم تا جنگ ۱۸۷۸، جورج بروس مالیسون، فصل هفتم، ص ۲۶۹.
[۷]    تاریخ افغانستان، از دوران قدیم تا جنگ ۱۸۷۸، جورج بروس مالیسون، فصل هفتم، ص ۲۷۲.
[۸]   تاریخ افغان ها، فریر، فصل ششم، ص ۶۸.
[۹]   تاریخ افغان ها، فریر، فصل ششم، ص ۶۹.
[۱۰]   تاریخ افغان ها، فریر، فصل ششم، ص ۷۶.
[۱۱]   تاریخ افغان ها، فریر، فصل ششم، ص ۷۸.
[۱۲]   تاریخ افغان ها، فریر، فصل ششم، ص ۷۹.
[۱۳]   تاریخ افغان ها، فریر، فصل ششم، ص ۸۱.
[۱۴]   تاریخ افغان ها، فریر، فصل یازدهم، ص ۱۵۱.